Document Type : Original Article
Authors
1 Assistant Professor, Ferdowsi University of Mashhad, Iran
2 Master Student of Business management, Ferdowsi University of Mashhad, Iran
Abstract
Keywords
در دنیای امروز، سرمایة اصلی بسیاری از سازمانها، برند آن سازمان است (دهدشتی و همکاران، 1391). «امروزه، سازمانها با تغییرات سریع و ناگهانی زیادی در محیط مواجه میشوند. رقابت فزایندة جهانی، توسعه و گسترش فناوری اطّلاعات و تغییرات ویژگیهای جمعیتشناختی، نیروی انسانی و مشتریان را در مرکز تغییرات قرار داده است. در چنین شرایطی، مدیران برای کنترل کارکنان، فرصت چندانی ندارند و باید بیشترین وقت و نیروی خود را برای شناسایی محیط داخلی و خارجی سازمان صرف کنند و سایر وظایف روزمره را بر عهدۀ کارکنان بگذارند. از این رو، مهمترین راهکار رقابتی در سازمانها بهکارگیری کارکنان متعهّد، برانگیخته و وظیفهشناس است. احساس تعلّقنداشتن کارکنان به سازمان و نبود دقّت کافی برای انجام وظایف از معضلات بزرگ سازمانهای دولتی است. ترک خدمت، غیبت، تأخیر، مشارکتنداشتن و درگیری فعّال نیروی کار و سطح پایین عملکرد نیروی انسانی از بارزترین نمونههای این مشکلات است که با تأثیر نامطلوب، بین نیروی انسانی و سازمانها فاصله ایجاد میکند. در این میان، توجّه به لنگرهای شغلی و تمایلات افراد در دوران شغلی خود از مهمترین اقدامات برای برنامهریزی کارکنان است» (قلاوندی و سلطانزاده، 1395، 164). بیتوجّهی مدیران به این موضوع به کار اجباری در سازمان منجر میشود. به بیان دیگر، مدیران بدون درنظرگرفتن مهارت، علایق و انگیزههای افراد، آنها را به کار میگمارند و این سبب میشود که بین اهداف فردی و سازمانی فاصله بیفتد و احتمالاً افراد در شغل خود بیرغبتی نشان دهند (امیرتاش و همکاران، 1390). علیزاده (1386) معتقد است که رضایت شغلی یکی از متغیّرهای اساسی در بررسی میل به ماندن در کار است و احتمال بیشتری وجود دارد که شاغلانی که رضایت شغلی پایینی دارند، شغل خود را ترک کنند. از طرف دیگر، امروزه بسیاری از سازمانها به این باور رسیدهاند که از ارزشمندترین داراییهایشان، برند محصولات و خدمات آنهاست. پژوهشگران زیادی نیز به این موضوع اشاره کردهاند که ایجاد برند قدرتمند یکی از عوامل کلیدی برای دستیابی به مزیت رقابتی و ماندگاری بلندمدّت در بازار است. بنابراین به طور شگفتانگیزی تمام انواع سازمانها و افراد تمایل دارند که به صورت یک برند، مدیریت شوند (پریز و بندیکسن[1]، 2015). فیض و همکاران (1394) در مطالعة خود گفتهاند که وفاداری به برند، ایجاد یک هرم تجاری برای سازمان در حرکتهای رقابتی را موجب خواهد شد. پوریسلی[2]و همکاران (2014) نیز معتقدند که کارکنان در صنعت خدمات جایگاه مهمی در ایجاد یک برند و موفقیت احتمالی آن دارند. همچنین ادراک مشتریان از برند خدماتی به شدّت به کارکنان بستگی دارد. بنابراین تصویر مشتریان و تجربة آنها نسبت به برند اغلب در تأثیر رفتار کارکنان و عملکرد شغلی آنها قرار میگیرد. از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر مدیریت برند داخلی و لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن با میانجی رضایت شغلی در یک سازمان دولتی[3] در شهر مشهد انجام شده است و به دنبال پاسخ به این سؤال است که آیا مدیریت برند داخلی، لنگرهای شغلی و رضایت شغلی بر تمایل به ماندن کارکنان در سازمان تأثیر گذار است یا خیر؟
مبانی نظری و پیشینة پژوهش
تمایل به ماندن
«ترک کارکنان، علاوه بر هزینههای استخدام و آموزش کارکنان جدید، پیامدهای منفی دیگری نیز برای سازمان دارد (آلن[4] و همکاران، 2010). اخیراً برای این مسألۀ مدیریتی و حفظ کارکنان ارزشمند سازمان در زمینة تمایل به ماندن کارکنان در سازمان، تحقیقات بسیاری انجام گرفته است (هوم [5]و همکاران،2012)» (جان[6] و همکاران، 2014). تدریسحسنی (1372) در پژوهش خود گفته است که میل به ماندن در شغل، نوعی حالت انگیزشی و درونی بالقوه در فرد برای باقیماندن در شغلی است که به آن اشتغال دارد. این تمایل ممکن است در شرایط خاص و در تأثیر عوامل مختلف به تمایل به ترک شغل بینجامد. میزان جابهجایی و ترک خدمت بالا معمولاً معرّف مشکلات داخلی سازمانی است (شهبازی و دیگران، 1387). دلایل ترک خدمت، عبارت است از نارضایتی از شغل، بیاطّلاعی از نتیجة عملکرد، نبود فرصتهای آموزش، ناممکنبودن توسعة شغلی، نبود انسجام گروهی، انتظارات غیرواقعی، بیعهدی و نارضایتی از مدیران (فرهنگی و حسین زاده، 1384). مهدوی و همکاران (1392) در مطالعة خود برای بررسی تمایل به ماندن، مقیاس میر و همکاران (1989) را به کار بردهاند؛ این مقیاس، احتمال ترک سازمان به هر دلیل، میزان تلاش برای یافتن کار در سازمان دیگری، میزان موافقت با تصمیم همکاران برای ترک سازمان و احتمال ماندن در سازمان تا پایان دورة خدمت را شامل میشود. اندوی و همکاران (2015) در مطالعة خود برای بررسی این متغیّر، مقیاس ادامة فعّالیت در سازمان فعلی، ادامة فعّالیت در سازمان فعلی تا فراهمنشدن موقعیت کاری بهتر و امکان ترک سازمان در آیندة نزدیک را استفاده کردهاند. کامی مالائب و گاراوان (2014) نیز در مطالعة خود از مقیاس انجی و بات (2009) که دربردارندۀ یک مورد یعنی تمایل به ماندن در سازمان تا سهسال آینده است، به کار بردهاند. در حالی که در این پژوهش برای سنجش تمایل به ماندن از مقیاس پریز و بندیکسن (2015) شامل تمایل به جستجوی کار جدید داشتن، ماندن در سازمان طی چندسال آینده و به دنبال کار جدید نبودن در حال حاضر، استفاده شده است. از طرفی، بررسی مبانی نظری در این زمینه نشان میدهد که در برخی مطالعات، تأثیر مدیریت برند داخلی بر تمایل به ماندن بررسی شده است. برای مثال پریز و بندیکسن (2015) در مطالعهای با عنوان «بررسی تأثیر مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی، تعهّد به برند و تمایل به ماندن» که روی 175 نفر از کارکنان بخش خدمات مالی در آفریقای شمالی انجام دادهاند، نشان میدهند که مدیریت برند داخلی با میانجی رضایت شغلی بر تمایل به ماندن تأثیر دارد. با توجّه به اینکه در پژوهشهای گذشته، بررسی تأثیر مستقیم مدیریت برند داخلی بر تمایل به ماندن، کمتر پژوهش شده است، در این پژوهش، مطالعه میشود. پس فرضیة اول تحقیق به صورت ذیل است:
فرضیة شماره 1: مدیریت برند داخلی بر تمایل به ماندن تأثیر دارد.
مدیریت برند داخلی
«در دنیای به شدّت رقابتی امروز که اکثر صنایع درگیر آن هستند، برای کسب مزیت رقابتی و حفظ و بقای سازمان، آشنایی با مفاهیم بازاریابی لازم است. یکی از مباحثی که به تازگی، علم بازاریابی را به خود مشغول داشته است، مفهوم برندسازی داخلی است» (سلطانی همکاران، 1395، ص 134). از تفاوتهای اساسی میان برندسازی داخلی محصولات و خدمات این است که در بخش خدمات، نام سازمان تبدیل به برند سازمان میشود؛ زیرا اغلب مصرفکنندگان، سازمان را ارائهدهندة خدمات میبینند» (ملکی مینباش رزگاه و همکاران، 1394، 122) مدیریت برند داخلی، ابزار قدرتمندی برای ایجاد و حفظ برندهای بزرگ است. این منبع مهم، مزیت رقابتی پایداری است که فعّالیتهای یک سازمان برای اطمینان از انعکاس ارزش برند به مشتریان را شامل میشود. کارکنان در فرایند مدیریت برند داخلی و در ارتقای داخلی برند جایگاه مهمی دارند (بویل[7] و همکاران، 2016، 257). «مدیریت برند داخلی بر توسعه، تقویت و تحکیم برند سازمان تأکید دارد. مطالعات زیادی در این زمینه انجام شده است و محقّقان، دیدگاههای زیادی را مطرح کردهاند. مفهوم بازاریابی داخلی و مدیریت برند داخلی از دیرباز مطرح بوده است و اکنون ماهیت چند بعدی یافته است. در منابع موضوع، این دو اصطلاح اغلب به جای یکدیگر به کار رفتهاند. علاوه بر این برای توصیف مفهوم مدیریت برند داخلی، اصطلاحات متعدّدی از جمله بازاریابی محلّ کار[8] و اصالت یا حقیقت برند[9] به کار گرفته شده است (جانسون و هیرانو[10]، 1999) (پریز و بندیکسن، 2015، 80). برمن و زپلین[11] (2005) با بازبینی تعاریف پیشین در زمینة مدیریت برند داخلی، مفهوم نوین آن را به صورت مجموعة سه اهرم تعهّد به برند، فعّالیتهای منابع انسانی برندمحور، ارتباطات برند و رهبری برند ارائه دادهاند. در حالی که بویل و همکاران (2016) در مطالعة خود، اجزای مدیریت برند داخلی را ارتباطات داخلی برند، آموزش برندمحور و رهبری تحوّلگرا در نظر گرفتهاند. پوریسلی (2014) نیز آن را به صورت مجموعة هویت برند، ارتباطات برند و رهبری برند تعریف کرده است. در این پژوهش برای سنجش مدیریت برند داخلی از مقیاس پریز و بندیکسن (2015) استفاده شده است. این مقیاس، هویت برند (قابل درک بودن، در ذهن ماندن و قانعسازبودن برند)، ارتباطات داخلی (آگاهی مسئولان و مدیر مستقیم نسبت به سازمان) و ارتباطات خارجی برند (صحبت با همکاران در مورد سازمان، احساس غرور به هنگام شنیدن نام سازمان، افزایش انگیزه هنگام شنیدن نام سازمان و وجود داستانها و حکایتهای نشاندهندة چرایی ایجاد سازمان) را شامل میشود. از طرفی، برخی مطالعات به سمت بررسی تأثیر مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی سوق یافتهاند. برای مثال پریز و بندیکسن (2015) در مطالعة خود نشان میدهند که مدیریت برند داخلی تأثیر مثبت و معنیداری بر رضایت شغلی کارکنان دارد. پوریسلی (2014) در مطالعة خود نشان داده است که مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی تأثیر دارد. تسای[12] و همکاران (2010) دریافتند که بازاریابی داخلی بر رضایت شغلی در بیمارستانهای گریس و تایوان، تأثیر معنی دار و مثبتی دارد. آنها همچنین معتقدند که مدیریت برند داخلی مناسب به افزایش رضایت، تعهّد و کاهش ترک سازمان منجر میشود. پلتایر[13] و همکاران (2013) نیز با مطالعهای که روی پرستاران بیمارستانهای ایالات متحده انجام دادهاند، دریافتهاند که بازاریابی، رابطة داخلی رضایت شغلی پرستاران را بهبود میبخشد. از این رو، فرضیة دوم پژوهش به صورت ذیل است:
فرضیة شماره 2: مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی تأثیر دارد.
رضایت شغلی
رضایت شغلی را میتوان به شکلهای مختلفی تعریف کرد. سایتای و پاپاداپولوس[14] (2015، 74) رضایت شغلی را بیان احساسات مثبت یک فرد نسبت به موقعیت کاری خود تعریف کردهاند. سولیوان و همکاران (2015) در مطالعة خود، عواملی مانند حقوق پایین و بوروکراسی را ناامیدکنندهها و عوامل دیگری مانند تنوّع وظیفه و استقلال کاری را عوامل فرحبخش میدانند. «هرزبرگ در نظریة خود مجموعه عواملی را که به رضایت شغلی و انگیزه منجر میشود، عوامل انگیزاننده و مجموعه عواملی که کمبود آنها به نارضایتی شغلی منجر میشود، عوامل بهداشتی یا نگهدارنده نامیده است. عوامل نگهدارنده پاسخگوی نیازهای اساسی هستند و از بروز احساسهای منفی در کارکنان جلوگیری میکنند، اما به افزایش رضایت شغلی منجر نمیشوند. عوامل انگیزاننده به افزایش رضایت شغلی منجر میشوند، اما از بروز احساس منفی در فرد جلوگیری نمیکنند» (گرگ[15]، 2016، 486-487). اسمیت و شایلدز (2013) در مطالعة خود نشان دادهاند که برخی عوامل سازمانی مانند پرداختیها، مزایا، انگیزش و نظارت با نارضایتی و تنوّع کاری، استقلال، خودمختاری و به رسمیت شناختهشدن با رضایت شغلی در ارتباط هستند. در حالی که در این پژوهش برای بررسی رضایت شغلی از مقیاس پریز و بندیکسن (2015) استفاده شده است. این مقیاس، مزایای نقدی و غیرنقدی حاصل از شغل، دریافتیهای نقدی، به رسمیت شناختهشدن هنگام انجام درست کارها، استقلال در انجام وظایف کاری، وجود فرصتهای پیشرفت شغلی و نوع کار را شامل میشود. از طرفی، لنگرگاههای شغلی یا ابعاد مسیر پیشرفت شغلی شامل استعدادها، انگیزهها، ارزشها و نگرشهایی است که به هر فرد ثبات و جهت کاری میدهد. تشخیص این لنگرها افراد را قادر میکند که برای حوزههای خاصی در شغل خود اولویتها را بشناسند. شناسایی این اولویتها به افراد کمک میکند که کارهای خود را به طریقی که بیشترین رضایت را حاصل کنند، برنامهریزی کنند. شناخت لنگرها و یافتن شغل متناسب با آن، رضایت بیشتر کارکنان را به دنبال خواهد داشت (مقیمی، 1387). هونتن و چوکیوک[16] (2001) دریافتهاند که رابطة مثبت و معنیداری بین رضایت کارکنان با عواملی مانند شایستگی فنی-تکنیکی، خودمختاری-استقلال، خلّاقیت، سبک زندگی، امنیت و ثبات، چالش محض، شایستگی عمومی مدیریت وجود دارد. دنزیگر و والنسی[17] (2005) نیز در پژوهشی نشان دادهاند که بین لنگرهای مسیر شغلی بر پایة مدل شاین و رضایت شغلی افراد، همبستگی مثبت و معنیداری وجود دارد. کیوسنبری[18] (2006) نشان داده است که لنگرهای شغلی، تأثیر مثبتی بر رضایت شغلی دارند. همچنین لنگرهای شغلی از خودادراکی، ارزشها و انگیزش کاری ناشی میشود. الکرس و پلسیس[19] (2014) نیز در مطالعة خود نشان دادهاند که لنگرهای شغلی و مالکیت روانی، ارتباط متقابل دارند و هر دو بر رضایت شغلی و تعهّد سازمانی تأثیر مستقیم دارند. پس فرضیة سوم پژوهش به صورت ذیل است:
فرضیة شماره 3: لنگرهای شغلی بر رضایت شغلی تأثیر دارند.
2-4- لنگرهای شغلی
مفهوم لنگرهای شغلی، حلقة پیوند میان سازمانها و افرادی است که برای آنها کار میکنند. این حلقة پیوند بر اساس زندگی حرفهای فرد شکل میگیرد و نیروی تثبیتکنندهای است که فرد را در مسیر انتخابهای شغلی خود پیش میبرد؛ مسیری که تصمیم به تغییر سازمان یا نهاد محلّ کار و نظر او را دربارة آیندة شغلی خود تعیین میکند. بنابراین میتوان گفت که زندگی حرفهای فرد مبتنی بر آرزوها و آمال فرد در مورد حرفة خود است (دانزیگر و همکاران، 2008، به نقل از قلاوندی و سلطان زاده، 1395، 165). یک مدل وظیفهای برای درک وابستگیهای کارکنان به سازمان، نظریة لنگرهای شغلی شاین است. او لنگرهای شغلی را به صورت مجموعهای از استعدادها، قابلیتها، انگیزهها و ارزشهای تصوّرشدة فرد مشخّص میکند. او نشان میدهد که خودپنداری تکاملیافتة افراد در پنج مقولة ارزشها، انگیزهها و نیازهای اساسی منعکس میشود که عبارت از این موارد هستند: 1. شایستگی فنی/تکنیکی[20]، 2. شایستگی مدیریت عمومی[21]، 3. امنیت/ثبات[22]، 4. خلّاقیت [23] و 5. استقلال کاری[24]. البته به دنبال مطالعات وسیع مشاغل در دهة 1980 سه مقولة دیگر از لنگرهای شغلی را شاین آشکار کرده است: 1. خدمت[25]، 2. چالشهای محض[26]، 3. سبک زندگی[27] (کوبو[28] و همکاران، 2016، 2). در لنگر شایستگیهای فنّی-تکنیکی، فرد اصولاً با محتوای خودکار برانگیخته میشود و برای استخدام به موقعیتها و مشاغل فنّی و تخصصی تمایل دارد. در لنگر شایستگیهای مدیریت عمومی، شخص از طریق فرصت برای تحلیل و حلّ مسائل مفهومی پیچیده در شرایط نامعیّن و وجود اطّلاعات ناقص، برانگیخته میشود و به موقعیتها و مشاغل مدیریتی در سازمانهای بزرگ تمایل دارد. در لنگر خلّاقیت، فرد با نیاز برای ساخت یا ایجاد پروژههایی که متعلّق به خود اوست، برانگیخته میشود. اصولاً شخص در لنگر استقلال، جویای آن موقعیتهای کاری است که حداکثر آزادی از لحاظ قید و بندهای سازمانی را دارد و از این طریق برانگیخته میشود. در مورد لنگر امنیت و ثبات میتوان گفت که برخی افراد علاقهمند به ثبات خدمت و امنیت شغلی درازمدّت هستند. این افراد مایلند که هر کار لازم را برای حفظ امنیت شغلی، درآمد مکفی، آیندة مطمئن به شکل یک طرح بازنشستگی و مستمرّی مناسب انجام دهند. در لنگر خدمت، فرد برای خدمت و دنبالکردن آرمان مقدّس و نیز رفع نیازهای دیگران برانگیخته میشود. در لنگر چالشهای محض، فرد برای چیرهشدن بر موانع عمده، حل مسائل دشوار با برد از رقیبان بسیار سرسخت برانگیخته میشود و در لنگر سبک زندگی، افراد به ایجاد تعادل میان مسیر شغلی و خانوادگی فردی خویش گرایش دارند (شاین[29]، 2006، به نقل از امیرتاش و همکاران، 1390، 113-114). در این پژوهش برای بررسی لنگرهای شغلی دو لنگر شایستگیهای فنّی- تکنیکی و سبک زندگی شاین (1996) انتخاب شده است. علّت انتخاب این دو لنگر این است که در پژوهشهای بسیاری اثرات این دو مورد همزمان بررسی شدهاند. برای مثال بر اساس نظریة شاین (1996) تناسب بین لنگر شغلی و موقعیتهای کاری افراد، احتمال موفّقیت در مسیر شغلی را افزایش میدهد. ورا و هوک[30] (2009) در مطالعهای دریافتند که گرایش به مسئولیتهای مدیریتی در بین پزشکان، ارتباط مثبتی با افزایش موفقیت در مسیر شغلی آنان دارد. میگنوناس و هرباچ[31] (2003) در مطالعهای که روی 103 مهندس فرانسوی انجام دادند، دریافتند که لنگر مدیریتی بهترین پیشبینیکنندة تمایلات درونی افراد است. همچنین گرایش شدید به لنگر سبک زندگی با تمایل کمتر نسبت به موقعیتهای مدیریتی ارتباط مستقیمی دارد. مایهایل[32] (2008) در مطالعهای با 238 نماینده از بخشهای مختلف اقتصادی در یونان مشاهده کرده است که افراد با لنگر سبک زندگی به حفظ اوقات فراغت خود تمایل بیشتری دارند (برای مثال آنها از پذیرش کار یا وظایفی که در زندگی شخصی آنها تداخل ایجاد میکند، امتناع میورزند). در تأیید این نتایج، مطالعات دیگری نیز ارتباط منفی بین نتیجة اتّخاذ لنگرهای مدیریت و سبک زندگی را تأیید کردهاند (برای مثال، دنزیگر[33] و همکاران، 2008). از طرفی، نتایج کار بسیاری از محقّقان (برای مثال، ایگباریا و مک کلاسکی[34]، 1996؛ نایوتون[35]، 2004 و ساتاری و تاکا[36]، 2004) نشان میدهد که قابلیتهای مدیریتی، یکی از لنگرهای شغلی است که به میزان زیادی با تمایل کارکنان به ماندن در سازمان در ارتباط است. نتایج پژوهشهای کانابیران[37] و همکاران (2014) و سامنر و نیدرمن[38] (2004) نشان میدهد که شایستگیهای مدیریتی بر تمایل به ماندن کارکنان به طور مستقیم تأثیر ندارد. کانابیران و همکاران (2014) در پژوهشی با بررسی تأثیر لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن 450 نفر از کارکنان شرکتهای فناوری اطّلاعات در کشور هند نشان دادند که لنگرهای خدمت، خلّاقیت، استقلال، سبک زندگی و چالشهای محض بر تمایل به ماندن تأثیر دارند، ولی لنگرهای امنیت، شایستگیهای فنّی-تکنیکی و مدیریتی بر تمایل به ماندن تأثیر ندارند. پس فرضیة چهارم پژوهش به این صورت بیان می شود:
فرضیة شماره 4: لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن تأثیر دارند.
همانگونهکه قبلاً نیز بیان شد، برندسازی داخلی، فرایند کلیدی برای هماهنگکردن رفتارهای کارکنان با ارزشهای برند مطرح است (دی کرناتونی[39]، 2001). بری[40] (1981) در مطالعات خود نشان میدهد که بین رضایتمندی کارکنان و رضایت مشتریان ارتباط مستقیمی در محیط کسبوکار وجو دارد. او همچنین معتقد است که چون مشتریان خدمات را مستقیماً به کارکنان ارائه میدهند، بنابراین انتخاب، آموزش و انگیزش کارکنان در این بخش جایگاه بسیار مهمی در جلب رضایت مشتری خواهد داشت (پانجایسری، 2007). از طرفی، پریز و بندیکسن (2015) مطالعهای در این زمینه روی کارکنان بخش خدمات مالی در آفریقای شمالی انجام دادهاند. آنها نشان میدهند که مدیریت برند داخلی با میانجی رضایت شغلی، رابطة مثبت و معنیداری بر تمایل به ماندن دارد. از این رو، فرضیة پنجم تحقیق به صورت ذیل مطرح میشود:
فرضیة شماره 5: مدیریت برند داخلی با میانجی رضایت شغلی بر تمایل به ماندن کارکنان تأثیر دارد.
فایرستون (1996) در رابطه با لنگرهای شغلی گفته است که تناسب بین گرایشهای شغلی اشخاص و محیط کاری، افزایش رضایت شغلی را موجب میشود، در حالی که نامتناسببودن آن، نارضایتی و تغییر شغل را به وجود میآورد. برخی محقّقان از جمله کانابیران و همکاران (2014)، ایگباریا و مککلاکسی (1996)، سانتاروی و تاکا (2004) و نایوتون (2004)در ارتباط با رابطة لنگرهای شغلی و تمایل به ماندن نیز تحقیقاتی را انجام د،دهاند؛ اما در کمتر پژوهشی تأثیر مدیریت برند داخلی و لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن به واسطۀ رضایت شغلی بررسی شده است. پس فرضیة ششم تحقیق به صورت ذیل بیان میشود:
فرضیۀ شمارۀ 6: لنگرهای شغلی به واسطۀ رضایت شغلی بر تمایل به ماندن تأثیر دارد.
در نهایت با توجّه به ارتباط میان متغیّرها و پیشینة تجربی گفتهشده، مدل مفهومی پژوهش برگرفته از پریز و بندیکسن (2015) و الکرس و پلسیس (2014) در قالب شکل 1 آمده است.
مدیریت برند داخلی |
رضایت شغلی |
هویت برند |
H1
|
ارتباطات داخلی برند |
تمایل به ماندن |
H2
|
H5
|
ارتباطات خارجی برند |
شایستگی های فنی-تکنیکی |
H3
|
سبک زندگی |
لنگرهای شغلی |
H4
|
|
شکل 1. مدل مفهومی پژوهش برگرفتهشده از پریز و بندیکسن (2015) و الکرس و پلسیس (2014)
روششناسی پژوهش
این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوة جمعآوری دادهها، توصیفی و پیمایشی است. جامعة آماری این پژوهش را کارشناسان یک سازمان دولتی در شهر مشهد که تعداد آنها در سال 1395، 466 نفر بودند تشکیل میدهند. با توجّه به مولر (1996) حداقل حجم نمونه باید پنج برابر تعداد متغیّرهای آشکار باشد (هومن، 2010). بنابراین با توجّه به اینکه تعداد متغیّرهای آشکار در این پژوهش، 28 عدد است، حداقل حجم نمونه 140 میباشد. بر اساس جدول جرسی و مورگان نیز حداقل حجم نمونه 208 نفر است. پس از هماهنگی با حراست سازمان مورد مطالعه، معرّفی نامهای برای مراجعه به بخشهای مختلف سازمان صادر شد و پژوهشگران برای گردآوری دادهها به بخشها مراجعه کردند. به اینمنظور با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده، 240 پرسشنامه توزیع شد و از این میان، 210 پرسشنامة صحیح برای تجزیه و تحلیل انتخاب شدند. پرسشنامة مورد استفاده در این پژوهش دربردارندۀ چهار سؤال عمومی در مورد جنسیت، سن، تحصیلات و سابقة کاری و 28 سؤال مرتبط با متغیّرهای پژوهش بودهاند. مقیاس درجهبندی هر سؤال از کاملاً موافق تا کاملاً مخالف بر اساس نمرة 1 تا 5 تهیّه شدهاند. پرسشنامه، ترکیبی است و هر یک از متغیّرها در پژوهشهای قبلی استفاده شده است، بنابراین روایی محتوایی آن تأییده شده است. در این پژوهش از دو پرسشنامه استفاده شده است. برای سنجش مدیریت برند داخلی (هویت برند 3 گویه، ارتباطات داخلی 5 گویه، ارتباطات خارجی 2 گویه)، رضایت شغلی (6 گویه) و تمایل به ماندن (3گویه) از مقیاس پریز و بندیکسون (2015) و برای سنجش لنگرهای شغلی از دو بعد شایستگیهای فنّی–تکنیکی 4گویه و شایستگیهای سبک زندگی 5 گویه در پرسشنامۀ شاین (1990) استفاده شده است. این پرسشنامهها از نوع بستة پاسخ با طیف پنجگزینهای از خیلیکم تا خیلیزیاد بودهاند. همچنین روایی سازهای پرسشنامه با تکنیک تحلیل عاملی تأییدی و با نرمافزار AMOS سنجش شده است و معناداری با ردشدن گویههای مربوط به سازههای مورد نظر، تأیید شدهاند. نتایج تحلیل عاملی تأییدی در جدول 1 آمده است. همچنین انسجام درونی ابزارهای مورد استفاده نیز با ضریب آلفای کرونباخ ارزیابی شده است که در جدول شمارۀ 2 گزارش شده است. همانطور که مشاهده می شود تمام مقادیر بالای 7/0 است که میتوان نتیجه گرفت که ابزار، پایایی لازم را دارد. برای تجزیه و تحلیل دادهها روشهای مختلف تحلیل آماری، نظیر تحلیل همبستگی پیرسون برای محاسبة ضرایب همبستگی مرتبة صفر، مدلیابی معادلة ساختاری برای بررسی برازش الگوی معادلة ساختاری با دادههای جمعآوریشده، آزمون میانجیگری بارون و کنی (1986) برای بررسی نقش متغیّر میانجیگر به کار بسته شدهاند. تحلیلهای مورد نظر با نرمافزارهای تحلیل ساختارهای گشتاوری[41] (AMOSv.18) و بستة آماری برای علوم اجتماعی[42](SPSS v.19) انجام شده است. با توجّه به اینکه ضریب آزمون KMO همواره بین صفر و یک در نوسان است، اگر مقدار آن کمتر از 05/0 باشد، دادهها برای تحلیل عاملی مناسب نخواهند بود و اگر مقدار آن بین 5/0 تا 69/0 باشد، میتوان با احتیاط بیشتر به تحلیل عاملی پرداخت، اما اگر مقدار آن بزرگتر از 70/0 باشد، همبستگی موجود در بین دادهها برای تحلیل عاملی مناسب هستند. از آن جا که مقدار شاخص KMO برابر با 735/0 است، تعداد نمونه برای تحلیل عاملی کافی است. همچنین مقدار sig آزمون بارتلت کوچکتر از 05/0 است که نشان میدهد تحلیل عاملی برای شناسایی ساختار مدل عاملی مناسب است و فرض شناختهشدهبودن ماتریس همبستگی رد میشود. نتیجة آزمون کفایت دادهها برای تحلیل عاملی در جدول 3 آورده شده است.
یافتههای پژوهش
یافتههای توصیفی
مشخّصات پاسخدهندگان در این مطالعه با استفاده از 4 متغیّر جمعیتشناختی جنسیت، سن، میزان تحصیلات و سابقۀ کاری و صرفاً برای گزارش سیمای آزمودنیها بررسی شده است. 4/43 درصد از پاسخدهندگان، زن و 6/56 درصد از آنها مرد بودند. 8/0 درصد از پاسخدهندگان، کمتر از 20 سال، 3/9 درصد بین 20 تا 30 سال، 8/38 بین 30 تا40سال، 4/36 بین 40 تا 50 سال و 7/14 بیشتر از 50 سال سن داشتند. 4/5 درصد از پاسخدهندگان با سطح تحصیلات دیپلم و پایینتر، 1/10 درصد با تحصیلات فوق دیپلم، 5/46 درصد با مدرک کارشناسی و38 درصد با مدرک کارشناسی ارشد و بالاتر بودند. همچنین 7 درصد با سابقۀ کمتر از 5 سال، 14 درصد با سابقۀ بین 5 تا 10 سال، 24 درصد با سابقۀ بین 10 تا 15 سال، 5/25 درصد با سابقۀ بین 15 تا 20 سال و 5/29 درصد با سابقۀ کاری 20 سال و بالاتر بودهاند.
یافتههای استنباطی
از آن جا که یکی از پیششرطهای بهکارگیری رویکرد متغیّرهای مکنون در الگوی مدلیابی معادلة ساختاری، وجود همبستگی میان متغیّرهای پژوهش است، به این منظور تحلیل همبستگی پیرسون به کارگرفته شد. در جدول شمارة 2، میزان همبستگی هر متغیّر با سایر متغیرها، آلفای کرونباخ هر متغیّر و نیز آمارههای توصیفی آنها شامل میانگین و انحراف معیار ارائه شده است. ضرایب این جدول نشان از آن دارد که بزرگترین ضریب همبستگی به رابطة بین متغیّرهای رضایت شغلی و تمایل به ماندن مربوط میشودو به میزان 679/0 است.کوچکترین ضریب نیز به رابطة بین مدیریت برند داخلی و رضایت شغلی مربوط میشود و به میزان 455/0 است که البته معنادار است. تمام ضرایب همبستگی بهدستآمده مثبت و قابل قبول هستند.
جدول 1: نتایج تحلیل عاملی تأییدی (CFA) برای گویههای پرسشنامه
نام متغیر |
ابعاد |
گویه |
وزن رگرسیونی |
سطح معناداری |
نتیجه |
مدیریت برند داخلی |
هویت برند |
BID1 |
713/0 |
000/0 |
معنادار |
BID2 |
724/0 |
000/0 |
معنادار |
||
BID3 |
728/0 |
000/0 |
معنادار |
||
ارتباطات داخلی برند |
BIC1 |
767/0 |
000/0 |
معنادار |
|
BIC2 |
791/0 |
000/0 |
معنادار |
||
BIC3 |
739/0 |
000/0 |
معنادار |
||
BIC4 |
766/0 |
000/0 |
معنادار |
||
BIC5 |
748/0 |
000/0 |
معنادار |
||
ارتباطات خارجی برند |
BEC1 |
775/0 |
000/0 |
معنادار |
|
BEC2 |
799/0 |
000/0 |
معنادار |
||
لنگرهای شغلی |
شایستگیهای فنّی تکنیکی |
TF1 |
671/0 |
000/0 |
معنادار |
TF2 |
754/0 |
000/0 |
معنادار |
||
TF3 |
748/0 |
000/0 |
معنادار |
||
TF4 |
776/0 |
000/0 |
معنادار |
||
TF5 |
800/0 |
000/0 |
معنادار |
||
سبک زندگی |
LS1 |
796/0 |
000/0 |
معنادار |
|
LS2 |
797/0 |
000/0 |
معنادار |
||
LS3 |
714/0 |
000/0 |
معنادار |
||
LS4 |
644/0 |
000/0 |
معنادار |
||
رضایت شغلی |
-- |
JS1 |
673/0 |
000/0 |
معنادار |
JS2 |
685/0 |
000/0 |
معنادار |
||
JS3 |
728/0 |
000/0 |
معنادار |
||
JS4 |
768/0 |
000/0 |
معنادار |
||
JS5 |
775/0 |
000/0 |
معنادار |
||
JS6 |
758/0 |
000/0 |
معنادار |
||
تمایل به ماندن |
--- |
IS1 |
663/0 |
000/0 |
معنادار |
IS2 |
744/0 |
000/0 |
معنادار |
||
IS3 |
687/0 |
000/0 |
معنادار |
||
χ2 = 640.097; df = 338; χ2/df = 1.894, CFI= 0.919; TLI= 0.909; IFI= 0.920; RMR= 0.035;GFI=0.909;RMSEA= .065 |
جدول 2: میانگین، انحراف معیار، پایایی و همبستگی متغیّرها
متغیرها |
میانگین |
انحرافمعیار |
مدیریتبرندداخلی |
لنگرهای شغلی |
رضایت شغلی |
تمایلبهماندن |
مدیریت برند داخلی |
93/3 |
61/0 |
(894/0) |
|
|
|
لنگرهای شغلی |
95/3 |
63/0 |
**507/0 |
(906/0) |
|
|
رضایت شغلی |
84/3 |
69/0 |
**455/0 |
**659/0 |
(873/0) |
|
تمایل به ماندن |
90/3 |
65/0 |
**472/0 |
**632/0 |
**679/0 |
(738/0) |
توضیح: ** همبستگی در سطح معناداری 0.01 p< ، مقادیر درون پرانتز نشانگر ضریب آلفای کرونباخ میباشند.
جدول 3. آزمون کفایت دادهها
آزمون کفایت حجم نمونه کیزر-می یر- اکلین (KMO) |
735/0 |
||
آزمون کرویت بارتلت و تقریب کای اسکونر |
507/10945 |
||
درجۀ آزادی |
3845 |
Sig |
0 |
میانگین پاسخها برای تمام متغیّرها بالاتر از حدّ متوسّط است و بزرگترین مقدار نیز به متغیّر لنگرهای شغلی تعلّق دارد. همچنین پیش از ارزیابی مدل ساختاری ارائهشده، لازم است معناداری وزن رگرسیونی [بار عاملی] سازههای مختلف پرسشنامه در پیشبینی گویههای مربوط بررسی شود تا از برازندگی مدلهای اندازهگیری و قابل قبول بودن نشانگرهای آنها در اندازهگیری سازهها اطمینان حاصل شود. این کار با تکنیک تحلیل عاملی تأییدی (CFA)[43] و نرمافزار Amos انجام شد. با توجّه به اینکه در مدل CFA برازشیافته، وزن رگرسیونی تمامی متغیّرها در پیشبینی گویههای پرسشنامه، در سطح اطمینان 99/.، تفاوت معنادار با صفر داشت، هیچ یک از گویهها از فرایند تجزیه و تحلیل کنار گذاشته نشدند. مبنای معناداری گویهها این است که سطح معناداری برای آنها زیر 05/. باشد. بنابراین در نهایت، 28 گویه از پرسشنامه تجزیه و تحلیل شد. شاخصهای برازش مدل در این تحقیق، نشان از برازش مطلوب مدلهای اندازهگیری دارد و معناداری بارشدن هر متغیّر آشکار به متغیّر مکنون مربوط تأیید شده است. شکل شمارة 2، نشانگر مدل SEM برازشیافته است و شدّت روابط بین متغیّرها را روشن میکند. بر اساس منابع موجود (قاسمی، 1389) در یک الگوی معادلة ساختاری مطلوب، لازم است کای اِسکوئر غیرمعنادار، نسبت کای اِسکوئر به درجة آزادی کمتر از 3، شاخصهای برازش هنجارشده، تطبیقی و نیکویی برازش[44]، بزرگتر از 90/.، ریشة میانگین مربّعات باقیمانده[45]کوچکتر از 09/. و ریشة میانگین مربّعات خطای برآورد[46]،کوچکتر از 08/. باشد. برای الگوی معادلة ساختاری برازشیافته، کای اِسکوئر برابر با 462/149، نسبت کای اِسکوئر به درجة آزادی برابر با 105/2، شاخصهای برازش هنجارشده، تطبیقی و نیکویی برازش به ترتیب 95/.، 91/. و 90/.، ریشة میانگین مربّعات باقیمانده 060/. و ریشة میانگین مربّعات خطای برآورد 083/. به دست آمده است. تمام شاخصهای برازش الگوی نهایی از نقاط برش پیشگفته مطلوبترند که برازش کاملاً رضایتبخش مدل را نشان میدهد.
شکل 2: الگوی معادلة ساختاری [مدل ساختاری و مدلهای اندازهگیری]
در مدل برازشیافته تأثیرات مستقیم بین متغیّرهای لنگرهای شغلی بر رضایت شغلی، رضایت شغلی بر تمایل به برند و لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن از لحاظ آماری معنادار بوده است (p<.05, t >1.64). بنابراین فرضیههای 2، 3 و 5 پژوهش تایید و فرضیههای 1 و 4 به دلیل پایینبودن سطح معناداری و عدد معناداری تأیید نشدند. همچنین در این مدل، قویترین ضریب اثر به ضریب اثر لنگرهای شغلی بر رضایت شغلی و به میزان 66/0 =β مربوط است و ضعیفترین ضریب نیز به ضریب اثر مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی مربوط میشود (08/0=β).
همچنین ضرایب مدل نشان میدهد که مدیریت برند داخلی، رضایت شغلی و لنگرهای شغلی، حدود 76 درصد از واریانس متغیّرتمایل به ماندن را تبیین میکنند. همچنین 54 درصد از تغییرات متغیّر رضایت
شغلی نیز با مدیریت برند داخلی و لنگرهای شغلی، پیشبینیشدنی است. نتیجة آزمون فرضیههای پژوهش به اجمال در جدول شمارة 4، ارائه شده است.
جدول 4: خلاصة نتایج آزمون فرضیههای پژوهش
نتایج روابط |
ضریب استاندارد |
عدد معناداری |
سطح معناداری |
نتیجة آزمون |
مدیریت برند داخلی←رضایت شغلی |
08/0 |
175/1 |
240/0 |
عدم تأیید |
لنگرهای شغلی← رضایت شغلی |
66/0 |
345/7 |
000/0 |
تأیید |
رضایت شغلی← تمایل به برند |
57/0 |
056/5 |
000/0 |
تأیید |
مدیریت برند داخلی← تمایل به ماندن |
12/0 |
653/1 |
058/0 |
عدم تأیید |
لنگرهای شغلی← تمایل به ماندن |
31/0 |
083/3 |
002/0 |
تأیید |
تحلیل میانجیگری
تحلیل میانجیگری در واقع انجام مرحله به مرحلة تحلیل رگرسیون برای تأیید نقش متغیّر میانجیگر در رابطة بین متغیّرهای مستقل و وابسته است (بارون و کنی، 1986). گذراندن چهار گام برای تأیید نقش یک متغیّر در جایگاه متغیّر میانجیگر، ضروری است. گام اوّل این است که متغیّر مستقل با متغیّر وابسته رابطة معنادار داشته باشد. در گام دوم معناداری رابطة بین متغیّرهای مستقل و میانجیگر و در گام سوّم معناداری رابطة بین متغیّرهای میانجیگر و وابسته بررسی میشود. گام چهارم این است که وقتی متغیّر میانجیگر وارد معادلات رگرسیونی میشود، رابطة بین متغیّر مستقل و وابسته، غیرمعنادار شود که در این حالت متغیّر مورد نظر، میانجیگر کامل است، یا اینکه این رابطه در حضور متغیّر میانجیگر کاهش یابد [حداقل 10/.] ولی همچنان معنادار باقی بماند که در این حالت، نقش متغیّر میانجیگر، جزئی خواهد بود. جدول 5، نتایج تحلیل میانجیگری برای متغیّر رضایت شغلی را نشان میدهد. شکل شمارة 3 مدل نهایی تحقیق را نشان میدهد.
جدول 5: تحلیل میانجیگری برای متغیّر رضایت شغلی
گام |
متغیر مستقل |
متغیر وابسته |
β |
C.R |
Sig |
1 |
مدیریت برند داخلی |
تمایل به ماندن |
160/0 |
996/1 |
046/0 |
2 |
مدیریت برند داخلی |
رضایت شغلی |
120/0 |
653/1 |
098/0 |
3 |
رضایت شغلی |
تمایل به ماندن |
571/0 |
056/5 |
000/0 |
4 |
مدیریت برند داخلی رضایت شغلی |
تمایل به ماندن |
310/0 618/0 |
175/1 |
240/0 000/0 |
1 |
لنگرهای شغلی |
تمایل به ماندن |
682/0 |
236/7 |
000/0 |
2 |
لنگرهای شغلی |
رضایت شغلی |
663/0 |
345/7 |
000/0 |
3 |
رضایت شغلی |
تمایل به ماندن |
571/0 |
056/5 |
000/0 |
4 |
لنگرهای شغلی رضایت شغلی |
تمایل به ماندن |
310/0 |
083/3 |
002/0 |
همانطور که در جدول 5 آمده است، نتایج گویای معناداری ضرایب در گام دوم، معنادار نیستند، بنابراین رضایت شغلی رابطة بین متغیّر مدیریت برند داخلی و تمایل به ماندن را میانجیگری نمیکند. پس رابطة میانجیگری رضایت شغلی در این رابطه رد میشود. اما در مورد میانجیگری رضایت شغلی در رابطة بین لنگرهای شغلی و تمایل به ماندن همانطور که نشان داده شدهاست، نتایج نشاندهندۀ معناداری ضرایب در 3 گام نخست است و شرایط اولی برقرار است. اما در گام چهارم و ورود متغیّر با رضایت شغلی به معادلات رگرسیونی، اثر لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن از 682/0 به 310/0 کاهش یافته است، ولی همچنان معنادار باقی مانده است. بنابراین نقش متغیّر رضایت شغلی میانجیگری جزئی است.
بحث و نتیجه گیری
در این پژوهش تأثیر مستقیم و غیرمستقیم مدیریت برند داخلی و لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن بررسی شده است.
فرضیة اول پژوهش یعنی تأثیر مدیریت برند داخلی بر تمایل به ماندن تأیید نشده است. ممکن است تمایل به ماندن کارکنان از طریق حقوق بیشتر افزایش یابد. چون امروزه اکثر کارکنان از نظر مالی تأمین نیستند و افراد کمتری هستند که به دلیل ارتباطات داخلی یا شخصیت برند سازمان یا حقوق کم آن، بخواهند کارکنند. بنابراین دلیل ردّ این فرضیه میتواند تأثیر عوامل متفاوت از آنچه در این پژوهش بررسی شده است، باشد، مانند شرایط اقتصادی و محیطی، میزان دریافتیها و عوامل شخصیتی. از طرفی با توجّه به اینکه امروزه برخورداری از برند قوی از اولویتهای بسیاری از سازمانهاست و کارکنان نیز از عوامل مؤثّر در شکلگیری برند سازمان هستند، سازمان مذکور میتواند با ایجاد تیم قوی برندسازی، همواره عملکرد خود را دنبال کند و به این صورت زمینههای افزایش انگیزة کارکنان را نسبت به ماندن در سازمان فراهم کند.
رضایت شغلی |
مدیریت برند داخلی |
هویت برند |
H1
|
ارتباطات داخلی برند |
تمایل به ماندن |
H2
|
H5
|
ارتباطات خارجی برند |
شایستگی های فنی-تکنیکی |
H3
|
لنگرهای شغلی |
H4
|
سبک زندگی |
|
شکل 3. مدل نهایی پژوهش
تأییدنشدن فرضیة دوم نشان میدهد که مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی تأثیر ندارد. در حالی که تسیا و همکاران (2010) و پریز و بندیکسون (2015) نشان دادند که مدیریت برند داخلی به افزایش رضایت، تعهّد و کاهش ترک سازمان منجر میشود. یکی از دلایل این موضوع میتواند این باشد که کارکنان، حقوق خود را با کارشناسان و مدیران سازمان مقایسه میکنند و این نارضایتی آنها از شغل را باعث میشود؛ هر چند دلایل متفاوت دیگری نیز میتوان برای آن در نظر گرفت. برای مثال ممکن است ارزش برند برای کارکنان تحکیم نیافته باشد. به این دلیل که آنها مدام از آن آگاه نشدهاند و سازمان مورد نظر، ادراک کارکنان را نسبت به آن حفظ نکرده است و مدیریت سازمان نسبت به جاودانهکردن آن تشویقی انجام نداده است. همچنین بر اساس سؤالات باز پرسشنامه، ارتباطات داخلی در این سازمان تا حدّی ضعیف است و کارکنان، رضایت شغلی خود را در زمینههای دیگر
جستوجو میکنند. بنابراین کارکنان از برندسازی و هویتیابی با برند داخلی، فاصله گرفتهاند؛ چون سازمان کمتر به آن اهمیت میدهد، رضایت شغلی را در موارد دیگری جستوجو میکنند.
در فرضیة سوم، تأثیر لنگرهای شغلی بر رضایت شغلی تأیید شد که این یافته با پژوهشهای هون تن و چوکیوک (2001)، دنزیگر و والنسی (2005) و کیوسنبری (2006) یکسان است. به این معنی که متغیّر لنگرهای شغلی نسبت به مدیریت برند داخلی تبیینکنندۀ بهتری برای رضایت شغلی است. این نشان میدهد که اگر سازمان برای هدایت مسیر شغلی افراد حداکثر تلاش خود را بهکارگیرد، کارکنان نسبت به ارتقای شغلی، برانگیخته میشوند و رغبت بیشتری نسبت به انجام وظایف خود پیدا میکنند. برای مثال میتوان قبل از ورود افراد به سازمان از آنها آزمونهای شناسایی لنگرهای شغلی گرفت تا در جایگاهی متناسب با انتظاراتی که از شغل خود دارند قرار بگیرند. از طرف دیگر با توجّه به اینکه کارکنان سازمان مورد مطالعه به ایجاد تعادل میان مسیر شغلی و شخصی خود گرایش دارند، سازمان باید از طریق شیوههایی که به صورت بالقوه در بیشتر کارکنان وجود دارد، به دنبال راهی برای افزایش بهرهوری باشد. بنابراین باید برنامهریزیهای مسیر شغلی به گونهای باشد که برخورد منفی بین اهداف سازمان و اهداف افراد به وجود نیاید و به بیتمایلی آنها نسبت به انجام وظایف و تحقّق اهداف سامان منجرنشود؛ زیرا در برخی موارد اهداف سازمانی آنچنان با اهداف افراد مغایر است که هیچ پیشرفت مثبتی شکل نمیگیرد. در نتیجه معمولاً خسارت هنگفت و یا اتلاف سرمایهها دیده میشود و در واقع به همین دلایل، هر روز سازمانهایی از میدان کار کنار میروند.
افزون بر این، ضرایب حاصل از مدل نشان میدهد که ضریب استاندارد مربوط به اثر مدیریت برند داخلی بر رضایت شغلی، 08/0 و ضریب اثر مربوط به اثر لنگرهای شغلی بر رضایت شغلی، 66/0 است. به این معنا که لنگرهای شغلی نسبت به مدیریت برند داخلی، تأثیر بیشتری بر رضایت شغلی دارند و تبیینکنندة بهتری برای آن هستند. از این رو در سازمان مربوط، توجّه به لنگرهای شغلی، تأثیر بسزایی بر رضایت شغلی و به دنبال آن بر تمایل به ماندن دارد. در فرضیة چهارم، تأثیر لنگرهای شغلی بر تمایل به ماندن تأیید شده است که این یافته با پژوهشهای کانابیران و همکاران (2014)، ایگباریا و مک کلاکسی (1996)، سانتاروی و تاکا (2004) و نایوتون (2004) مطابقت دارد. سازمان باید نسبت به مهارتها و انگیزههای کارکنان توجّه لازم داشته باشد تا کارکنان با لنگرگاه شایستگی فنّی-تکنیکی گرایش بیشتری به ماندن در موقعیتها و مشاغل فنّی و تخصّصی در سازمان پیدا کنند. همچنین کارکنان با لنگرگاه سبک زندگی، ماندن در سازمان را عاملی برای برهمزدن تعادل بین کار و زندگی شخصی خویش در نظر نگیرند و همواره نسبت به سازمان خویش و موفّقیت آن احساس مسئولیت داشته باشند. از طرف دیگر از آنجا که کارکنان جایگاه اساسی در تحقّق اهداف سازمان دارند، سازمانها نیز باید با برآوردن نیازهای مادی و معنوی آنان و ایجاد محیط کاری مناسب، آنها را برانگیخته کنند، زمینههای رضایت آنان را فراهم کنند و در آنها حس وابستگی و مسئولیتپذیری ایجاد کنند. در این زمینه به سازمان مورد مطالعه پیشنهاد میشود که افراد را با توجّه به لنگرهای شغلی دستهبندی کنند و با توجّه به آن، برگزاری دورههای آموزشی، ارزیابی عملکرد، توسعة شغلی و یا ارائۀ پاداش را سرلوحة کار خود قرار دهند. تأیید فرضیة پنجم یعنی تأثیر رضایت شغلی بر تمایل به ماندن نیز با پژوهشهای بسیاری از جمله جونز اسلون (2004)، (علیزاده، 1385)، هرن و گریفس (1995) مطابقت دارد. علاوه بر این نشان داده شد که متغیّر جنسیت، تأثیر رضایت شغلی بر تمایل به ماندن را تعدیل میکند. همچنین ضریب مسیر تأثیر رضایت شغلی بر تمایل به ماندن و همچنین تعداد مردها بیشتر از زنها است. شاید علّت، این باشد که مردها اغلب مخارج زندگی را تأمین میکنند و انگیزة بیشتری برای پیشرفت دارند، پس تمایل به ماندن آنها در سازمان بیشتر است. از طرفی با توجّه به اینکه ترک شغل برای سازمانها هزینة زیادی در بر دارد و ترک ارادی کارکنانی که برای سازمان ارزشمند هستند، مشکلاتی را برای سازمان به همراه دارد، باید شیوههایی انتخاب شود که کارکنان از کار در سازمان، احساس رضایت داشته باشند و میل به ماندن در سازمان را داشته باشند. البته مشخّصاً هرچه افراد از نظر شغلی، رضایت بیشتری داشته باشند، تمایل به ماندن بیشتری دارند و سعی میکنند در سازمان بمانند و کار کنند. برای مثال، میتوان با ایجاد فضایی برای ابراز نظرات و انتقادات کارکنان و شناسایی عوامل موثّر بر رضایت شغلی و تلاش برای رفع عوامل نارضایتی، زمینههای رضایت کارکنان را فراهم آورد و از ترک خدمت کارکنان جلوگیری کرد. در فرضیة ششم، تأثیر مدیریت برند داخلی بر تمایل به ماندن با میانجی رضایت شغلی تأیید نشدهاست. در حالی که در پژوهش پریز و بندیکسون (2015) نشان داده شد که مدیریت برند داخلی به واسطۀ رضایت شغلی، تأثیر مثبت و معنیداری بر تمایل به ماندن دارد. دلیل این موضوع شاید این باشد که مدیریت برند داخلی با میانجیگری متغیّر دیگری که در این پژوهش بررسی نشده است میتواند بر تمایل به ماندن تأثیر داشته باشد. در این خصوص پیشنهاد میشود با تداعی تصویر برند در ذهن کارکنان، ارتباطات احساسی بین کارکنان و برند ایجاد شود. علاوه بر این میتوان با درگیرکردن منافع کارکنان با برند و مزایای پیشنهادی مؤثّر و ایجاد این حس در آنها که برند، جزئی از زندگی آنان است، نسبت به افزایش رضایت کارکنان و و تمایل به ماندن آنها در سازمان اقدام کرد. در آخرین فرضیه، نقش میانجیگری رضایت شغلی در تأثیر بین لنگرهای شغلی و تمایل به ماندن تأیید شده است. این نشان میدهد که لنگرهای شغلی، عامل مهم و تأثیرگذار بر رضایت شغلی و تمایل به ماندن است؛ زیرا هم مستقیم و هم به واسطة رضایت شغلی بر تمایل به ماندن کارکنان در سازمان تأثیر دارد. بنابراین پیشنهاد میشود سازمان مورد مطالعه با مطالعات موردی از سازمانهای مشابه موفّق دنیا، ابزارهای انگیزشی مناسبتری برای کارکنان در پیش گیرد و ضمن ارائۀ آموزشهای کاربردی در این زمینه، نقش کارکنان را در بهبود عملکرد ارتقا دهد. علاوه بر این میتوان با شناسایی لنگرگاههای شغلی کارکنان، ترتیبی داد که زمینههای رضایت و تمایل به ماندن کارکنان فراهم شود. برای مثال میتوان به جای رابطهگرایی، شایستهسالاری را معیار ارتقای کارکنان در نظر گرفت تا کارکنانی که به دنبال افزایش مهارتهای فنّی-تکنیکی خود هستند، انگیزة بیشتری برای بهبود عملکرد خود و تمایل به ماندن در سازمان داشته باشند. همچنین نتایج نشان میدهد که بین سه متغیّر مدیریت برند داخلی، لنگرهای شغلی و رضایت شغلی، رضایت شغلی با ضریب اثر 57/0، تبیینکنندۀ بهتری برای تمایل به ماندن بوده است و اثر بیشتری بر آن دارد. بنابراین برای کاهش ترک خدمت کارکنان باید به عوامل ایجادکنندۀ رضایت شغلی توجّه شود. یکی از این راهکارها، ایجاد فضا و فرصت مناسب برای پرورش و ارتقای کارکنان است؛ زیرا هیچ انسانی دوست ندارد در یک سطح باقی بماند. هر انسانی از سکون و بیتحرّکی خسته میشود، بنابراین مدیران منابع انسانی باید در فرایند استخدام توجّه داشته باشند که در آن نه تنها به کارکنان با مهارتهای مناسب و تجربه، بلکه به افراد مشتاق که با یادگیری، بهتر و بهتر میشوند توجّه کنند. بنابراین مدیریت سازمان مذکور باید نسبت به آموزش کارکنان توجّه ویژهای داشته باشد؛ چرا که آموزش کارکنان، یک دارایی ارزشمند در هر سازمان است که به آنها برای بهبود مستمر شایستگیهای خود که سودرسان به سازمان هم باشد، کمک میکند. آن دسته از کارمندان با توانایی یادگیری تکنیکهای جدید و بهدستآوردن مهارتهای جدید باید به شرکت در دورههای آموزشی سازمان تشویق شوند. سازمان مورد مطالعه برای بهرهمندی از یادگیری فردی باید محیطی را که یادگیری ترویج میشود و از آن پشتیبانی میکند، ایجاد کند. به طورکلّی یادگیری هرگز نباید متوقّف شود و هر چند ماه یکبار باید از کارکنان و ارباب رجوع دربارة عملکرد سازمان نظرخواهی و نقاط ضعف و قوّت هر فرد به او اعلام شود. در مواردی که فرد نیاز به آموزش دارد، کتابها و یا کلاسهایی که به ارتقای کار فرد کمک میکند به او معرّفی شود تا زمینههای رضایت او فراهم شود و انگیزهاش نسبت به ماندن در سازمان و پیشرفت و ارتقای شغلی افزایش یابد.
این پژوهش نیز همچون پژوهشهای دیگر محدودیتهایی داشت. یکی از محدودیتهای این پژوهش این بود که جامعة آماری این پژوهش، یک سازمان را شامل میشد و علّت آن هم درخواست مدیریت و اهمّیت نتایج تحقیق برای سازمان بود. بنابراین نتایج این تحقیق در همین جامعۀ آماری تعمیمشدنی است و در صورت بهکارگیری آن در سازمانهای مشابه باید بافت فرهنگی، اجتماعی آن در نظر قرار گیرد و نتایج با احتیاط بیشتری به کار گرفته شود. علاوه بر این اگر فردی که پرسشنامه را پر میکند، بخواهد خود را فردی موجّه نشان دهد، ممکن است در پاسخگویی به سؤالات، آن چیزی را بگوید که به آن اعتقاد ندارد. همچنین افراد گاهی اوقات پاسخهایی را علامت میزنند که احساس میکنند به نفع خودشان است. مثلاً فکر میکنند اگر بگویند که همکارانم از کارشان ناراضی هستند، این پژوهش نتایج بهتری برای آنها یا سازمانشان خواهد داشت. در این تحقیق، تأثیرات چند مفهوم با یکدیگر بررسی شده است. از آنجا که این تحقیق، یک تحقیق میدانی است، ممکن است متغیّرهای دیگری فراتر از این چند مفهوم نیز بر متغیّر مستقل وارد شده باشند و حتّی برخی متغیّرهای مزاحم و خارج از کنترل محقّقان از راه شیوة پرکردن پرسشنامه در نتایج تحقیق، تأثیر گذاشته باشند. زیرا با وجود تمام تدبیرهای لازم باز هم نمیتوان ملاحظات پاسخدهنده را کنترل کرد.
در این پژوهش برای سنجش لنگرهای شغلی فقط از دو بعد شایستگی فنّی–تکنیکی و سبک زندگی استفاده شده است. محقّقان بعدی میتوانند ابعاد دیگر آن را در ارتباط بین متغیّرهای پژوهش در نظر بگیرند.
[1] Preez & Bendixen
[2] Porricelli
[3] با توجه به تعهد اخلاقی پژوهشگر به سازمان دولتی مربوطه، از بردن نام سازمان معذور هستیم
[4] Allen
[5] Hom
[6] Guan
[7] Buil
[8] Workplace marketing
[9] Brand reality
[10] Johansson and Hirano
[11] Burmann & Zeplin
[12] Tsai
[13] Peltier
[14] Saiti & Papadopoulos
[15] Greg
[16] Hoon Tan & Choo Quek
[17] Danziger & Valency
[18] Quesenberry
[19] Olckers & Plessis
[20] technical/ functional competence
[21] general managerial competence
[22] security/ stability
[23] creativity
[24] autonomy / independence
[25] service and dedication
[26] pure challenges
[27] lifestyle
[28] Kubo
[29] Schein
[30] Vera & Hucke
[31] Mignonac & Herrbach
[32] Mihail
[33] Danziger
[34][34] Igbaria & McCloskey
[35] Kniveton
[36] Suutari& Taka
[37] Kannabiran
[38] Sumner & Niederman
[39] De Chernatony
[40] Berry
[41] Analysis of Moment Structures-AMOS
[42] Statistical Package for Social Sciences-SPSS
[43]. Confirmatory Factor Analysis-CFA
[44]. Normed Fit Index-NFI, Comparative Fit Index-CFI, Goodness-of-Fit Index-GFI
[45]. Root Mean Squared Residual-RMR
[46]. Root Mean Squared Error of Approximation-RMSEA